هوش منطقی:
1 -1- مفهوم کلی هوش:
هوش یکی از مباحث اصلی و مهم در روانشناسی است. در تعریف آن (لغوی واصطلاحی)، گفته شده است «هوش یا هش در لغت به معنای فهم، شعور، درک، آگاهی، بیداری، بجا بودن حواس، متمایز کردن، زیرکی، زرنگی، عقل و خرد استعمال شده است. و اما بررسی مفهوم اصطلاحی هوش نشان میدهد که علیرغم تعاریف گوناگون و متنوع از آن، مراد چیزی جز تعبیر ادبی و تاریخی "جوهر دانایی" و یا "توانایی یادگیری" نیست. هرگاه فرد در حوزههای خاص از توانایی یادگیری فوق العاده باشد، اصطلاحا میگوییم وی فردی مستعد است و در آن زمینه از استعداد خاص برخوردار است» (کاظمی حقیقی، 1376 :1 ). ارائهی تعریفی جامع که بتواند تمامی ابعاد "هوش" را درنظر بگیرد مشکل است زیرا اصولاً هوش صفتی فرضی و مفهومی انتزاعی است که از روی عملکرد افراد قابل تشخیص است. واژهی هوش زیاد به کار می رود، ما پیوسته همنوعان خود، به خصوص کودکان را تیزهوش، یا کمهوش یا بیهوش مینامیم یا در فکر خود یکی از صفات را به آنان نسبت میدهیم، با این وجود اگر از ما بپرسند که هوش چیست؟ در پاسخ به زحمت میافتیم علت این است که اولا مسلم نیست که هوش به وجه مطلق وخاالص و به صورت استعداد مستقل وجود داشته باشد، ثانیا به فرض وجود داشتن، بتواند مستقیما و به روش عینی و علمی مورد مطالعه قرارگیرد( پیازه،1367). آلفرد بینه و سیمون که اولین آزمون هوش به نام آنهاست معتقد بودند «هوش یک قوهی ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی علمی آدمی دارد. این قوهی ذهنی، همان قضاوت است که گاه از آن تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملی، ابتکار و توانایی تطبیق باشرایط یاد میشود: درست قضاوت کردن، درست درک کردن و درست استدلال کردن و اینهاست فعالیتهای بنیادین هوش» (بینه و سیمون،1905،به نقل از هلیگارد،1380 : 47و48). در سال 1916، ترمن شاخص مناسبی برای هوش ارایه داد که نحستین بار توسط روانشناس آلمانی؛ ویلیام اشترن(1838-1817) پیشنهاد شده بود. این شاخص هوشبهر نامیده میشود که در زبان انگیسی به «IQ» شهرت دارد و هوشبهر را به صورت نسبت سن ذهنی به سن زمانی بیان میکند (همان منبع).
1-2- عامل وراثت و محیط-تاثیر گذار برهوش:
« هم وراثت وهم محیط( فرصتهای یادگیری) عوامل تعیین کنندهی مهمی در توانایی (به فعلیت رساندن) هوش هستند. وراثت، دامنه یا حداقل و حداکثر هوش یک فرد را مشخص میکند، در حالی که محیط تعیین میکند فرد در کجای این دامنه باشد. برای مثال، وراثت مشخص میکند که هوشبهر یک فرد بین 80 تا 110 باشد، ولی اینکه فرد اکنون چه میزان بهره هوشی [هوشبهر] از این دامنه را دارد، محیط تعیین میکند. به عبارت دیگر، اگر این فرد در محیطی غنی و سرشار از محرک و تحریک بزرگ شده باشد، دارای بهرهی هوشی[هوشبهر]110 خواهد بود (از آنبیشتر نخواهد بود) و اگر در محیطی بسیار فقیر (از لحاظ محرکها و عواطف وغیره) هم بزرگ شدهباشد دارای بهرهی هوشی (هوشبهر) 80 خواهد بود (کمتر ازآن نخواهد بود). نکتهی حایز اهمیت آن است که اکثر ما متاسفانه به خاطر شرایط محیطی، ازآن حداقل دامنهی بهرهی هوشی [هوشبهر] که وراثت مشخص کرده، استفاده میکنیم» (بیابانگرد،1384 : 114و113). «یک کودک، به هنگام تولد، مقداری از توانائیهای لازم برای رشد ذهنی را داراست. اما اگر محیط مناسب نباشد این توانایی به فعل در نمیآید. امکان دارد که توانایی بالقوهی رشد ذهنی یک کودک در سطح پائینی باشد، در آن صورت هیچ محیطی نمی تواند ضریب هوشی بالایی را برای او فراهم آورد؛ بنابراین، توارث محدودیتی را بر این رشد ایجاد می کند. از طرف دیگر، اگر کودکی مغز بسیار مستعدی را به ارث ببرد، بهطوری که امکان کسب ضریب هوشی [هوش بهر] بسیار بالا برای او میسر باشد، اما در محیط متغیر [فقرارتباطی وادراکی و...] قرار گیرد درست همان حالت را خواهد داشت که مغز کاملی را به ارث نبرد» (گنجی،1371: 125).
1-3- هوش منطقی(هوشبهر) و سنجش آن:
«هرمن ابینگهاوس[1] روانشناس آلمانی، اولین بار هجاهای بیمعنی را اختراع کرد. این وسیله اجازه دادهاست تا حافظهی آزمودنی، ازطریق شمردن تعداد هجاهایی که مدتی بعد از حفظ کردن آنها را به خاطر میآورد، اندازهگیری شود. نفردوم، آلفرد بینه[2] روانشناس فرانسوی است (1905) که توانست تعدادی سوال و مسایل آسان تهیه کندو آنها را در اختیار کودکان قرار دهد و با مقایسه نتایج با یکدیگر، هوش[هوش بهر] آنها را اندازه بگیرد. مسائل مطرح شده در واقع بسیار ساده بود و با تجربههای روزمرهی کودکان ارتباط داشت وبه جرأت می توان گفت کارهایی که بعدها در این زمینه انجام گرفته، چیزی جز کاربرد فکر اولیه نبودهاست. انواع سؤالاتی که برای اندازهگیری هوش به کار می رود به این صورت می تواند باشد که مثلاً از کودک بپرسند؛ کبریت به چه درد می خورد؟ در چه ساعتی از روز خورشید در سمت مغرب است؟ مفهوم این ضرب المثل چیست؟ "انسانی که به دوزبان صحبت می کند به اندازهی دو نفر ارزش دارد". بینه چنین فرصتی را فراهم آورد و آن را آزمون هوشی نامیده است. او با اجرای تست خود توانسته است میانگین نتایج کودکان 3 ساله، 4 ساله، 5 ساله و... را پیدا کند. مثلاً زمانی که یک کودک 6 ساله امتیاز کودکان 5 ساله را کسب میکرد، بینه می دانست که او از نظر رشد ذهنی عقبماندگی دارد وسن عقلی او 5 سال است. یا اگر نمره او با میانگین نمرات کودکان 7 ساله یا 8 ساله مطابقت می کرد، مفهومش این بود که رشد ذهنی کودک نسبت به سن او پیشرسی دارد و دارای سن عقلی 7یا 8 سال است. مرحلهی بعدی در اندازهگیری هوش این است که ضریب هوشی[3] تعریف شود. این کار توسط ویلهم اشترن[4]روانشناس آلمانی انجام گرفت. اگر سن عقلی را به N.A و سن تقویمی را به C.A نشان دهیم، ضریب هوشی [هوش بهر]یک کودک به ترتیب زیر بدست خواهد آمد:
به این ترتیب، اگر کودک 8 ساله دارای سن عقلی 6 سال باشد ضریب هوشی ( هوش بهر ) او 75 خواهد بود، اما اگر سن عقلی او 10سال باشد ضریب هوشی او 125 خواهد بود. بنابراین، ضریب هوشی [هوش بهر] 100 نشانهی رشد متوسط، 95 نشانهی کندی مختصر، و90 نشانهی کندی بیشتر و... خواهد بود. در مورد بزرگسالان، موقعیت کمی فرق می کند. هوشی که به کمک سؤالات نوع بالا اندازه گیری می شود، بعد از15 سالگی افزایش نشان نمی دهد، اما میدانیم افرادی که در کودکی ضریب هوشی [هوش بهر] پائین دارند در بزرگسالی نیز نتایج پائینی به دست می آورند و آنهایی که در کودکی ضریب هوشی بالایی دارند درجوانی و بزرگسالی نیز نتایج بالایی اخذ میکنند. بنابراین احتمالاً بتوانیم برای بزرگسالان ضریب هوشی متناسب با ضریب هوشی دوران کودکی آنها در نظر بگیریم. ضریب هوشی[هوش بهر] متوسط هر جامعهای 100 و انحراف معیار آنها، به طور قراردادی 15 در نظر گرفته شدهاست به این ترتیب، ما نمرهی متوسط یک جمعیت را در یک آزمون در نظر می گیریم و میگوئیم کسانی که این نمرهی متوسط را به دست آوردهاند، طبق تعریف، دارای ضریب هوشی 100 هستند. نمرهای که تنها توسط 9/15 % جمعیت بدست میآید و به اندازه یک انحراف معیار بالاتر از میانگین قرار می گیرد، با ضریب هوشی[هوش بهر ] 115 منطبق می شود. نمره ای هم که توسط 3/2 % افراد اخذ می شود و به اندازه دو انحراف معیار بالاتر از میانگین قرار می گیرد با ضریب هوشی 130منطبق می گردد و.... باید نمراتی را هم که در بین این فواصل قرار می گیرند به همین ترتیب در نظر گرفت. ضریب هوشی یک کودک معیاری است برای مقایسه مستقیم میزان رشد ذهنی با رشد ذهنی سایر کودکان. زمانی که این کودک به سن بلوغ می رسد، ضریب هوشی[هوش بهر ] او، آخرین توانائیهای ذهنی وی را با آخرین توانائیهای ذهنی افراد دیگر مقایسه می کند وارتباطی با میزان رشد ذهنی ندارد، مگر اینکه بخواهیم فقط از طریق استنباط قضاوت کنیم» (گنجی،1371؛ 110،111،112،113 ). در خصوص آزمونهایی که برای سنجش هوش بهر استفاده می شود، موضوع اعتبار آنها امری ساده است اما «روایی آزمون مسأله بسیار پیچیده ای است. درنگاه اول چنین به نظر می رسد که مهارت یک کودک در شناسایی اشیای معمولی یا توانایی او در پیدا کردن نقص یک تصویر، مثلاً تصویراسبی که فقط سه پا دارد، هیچ رابطه ای با قدرت استدلال او ندارد. وقتی بینه اولین آزمون هوش خود را منتشر کرد، چگونه فهمیدند که واقعاً هوش را اندازه می گیرد؟ امروزه بسیاری از افراد در مورد این آزمونها تردید دارند. با چه دلایلی می توان تردید آنها را از بین برد؟ تا آنجا که به اعتبار مربوط می شود، ارزش به دست آمده برای آزمونها ی شناخته شده بالاتر از 90% است. عدد 90% دامنه ی خطای اندازه گیری را تعیین میکند ونشان می دهد که صحت اندازه گیری کامل نیست اما در مجموع بسیار خوب است. بنابراین برای نشان دادن روایی یک آزمون، نمی توان یک ارزش کمی ارائه داد مگر اینکه آزمونی را با آزمون دیگری مقایسه کرد. این کار اگر ادعا کنیم که هیچ آزمونی روایی ندارد، معنا ومفهومی نخواهد داشت. پاسخ ساده ای برای این سؤال، مخصوصاً اگر اندازه گیری هوش بزرگسالان مطرح باشد، وجود ندارد. آزمونهایی که وجود دارد غالباً از نوع آزمونهایی است که توانایی های تحصیلی را اندازه گیری می کنند. بدین معنا که هوش را برحسب ارتباط آن با مدرسه،دانشگاه وکارهای دفتری اندازه می گیرند. آنها هوش لازم برای بازی شطرنج، برای ادراک و ایجاد تفاهم با دیگران، برای تزئینات یا برای کارهای خلاق اندازه نمیگیرند، حتی در زمینه تحصیل نیز، اگرچه آزمونها پیش بینی می کنند که چه کسی در امتحانات دشوار موفق خواهد شد، هیچ نشانه ای به دست نمیدهند که چه کسی در تحقیق علمی پیشرو خواهد بود» (گنجی، 1371 :113 و114
[1] Hermann ebbinghaus
[2] Alfred binet
[3] Intelligence quotient-IQ
[4] Wilhem stern