رابطه میان مذهب و اختلال وسواس فکری - عملی
رابطه میان OCD و مذهب همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. به عنوان مثال فروید (1907، 1961) به تشابه میان اعمال وسواسگونه و رفتارهای مذهبی اشاره میکند و چنین فرض میکند که هر دو سبب کاهش احساس گناه و سرکوب تکانهها میشوند. با این وجود رابط مذهب و OCD محل مناقشه است زیرا نتایج به دست آمده از برخی بررسیها حاکی از وجود رابطه مثبت میان این دو است در حالی که برخی دیگر از مطالعات از چنین رابطهای حمایت نمیکنند. در ادامه به بررسی هر یک از این دو دسته پژوهشها پرداخته و به دلایل احتمالی این ناهماهنگیها اشاره میگردد.
1-2-2 پژوهشهایی که نشاندهنده رابطه مثبت بین مذهب و OCD هستند
مطالعات مخالف رابطه میان احساس گناه و OCD را تا?یید نمودهاند (شافران، واتکینز[1] و چارمن[2]، 1996؛ نیلر[3] و بک[4]، 1998؛ استکتی[5]، کوی[6] و وایت[7]، 1991). نشان داده شده که احساس گناه در افزایش احساس مسئولیت و افکار و اعمال وسواسگونه نقش نقش مهمی ایفا میکند و اینکه افراد مبتلا به OCD نسبت به افراد غیرمبتلا احساس گناه حالتی[8] و صفتی[9] بیشتری تجربه کرده و معیارهای اخلاقی بالاتری دارند (شافران و همکاران، 1996) هیگینز[10]، پولارد[11] و مرکل[12] (1992) دریافتند که افراد دارای OCD نسبت به افراد مبتلا به اضطراب و نیز افراد عادی، تعارضات مذهبی بیشتری تجربه میکنند. همچنین نشان داده شده که احساس گناه که توسط افراد مبتلا به وسواس مذهبی – اخلاقی به شدت تجربه میشود، افکار مزاحم وسواسگونه و ناراحتی حاصل از آن را افزایش میدهد (نیلر و بک، 1989). همچنین استکتی و همکاران (1991) نشان دادند که در افراد مبتلا به OCD، شدّت OCD با مذهبی بودن و احساس گناه رابطه مثبت دارد. با این حال در این مطالعه، شرکتکنندگان مبتلا به OCD نسبت به شرکتکنندگان مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی، مذهبیتر نبودند و احساس گناه بیشتری نیز نداشتند. همچنین در مبتلایان به OCD، و نه افراد با سایر اختلالات اضطرابی، احساس گناه با میزان مذهبی بودن رابطه مثبت داشت. در بررسی تاریخچه خانوادگی ویژگیهای افراد مبتلا به OCD، راسموسن[13] و تسوانگ[14] (1986) دریافتند که OCD در خانوادههایی که به لحاظ مذهبی انعطافناپذیر و سختگیرند، شیوع بیشتری دارد.
در تلاش برای فهم بهتر ارتباط میان OCD و مذهب، برخی پژوهشگران بر ارتباط میان سوگیریهای شناختی و مذهب تمرکز کردهاند. سیکا[15]، نووارا[16] و ساناویو[17] (2002) شناختهای مرتبط با OCD را در یک نمونه غیربالینی از مسیحیان کاتولیک در ایتالیا مورد بررسی قرار داده و نشان دادند که افراد مذهبیتر در مقیاسهای مربوط به نشانههای OCD، اهمیت افکار، کنترل افکار، مسئولیتپذیری و کمالگرایی نمره? بیشتری کسب کردند. آنها دریافتند که آنچه شرکتکنندگان "خیلی مذهبی" را از "کم مذهبی" متمایز میکند، باورهای مربوط به اهمیت افکار و نیاز به کنترل افکار است و نتیجه گرفتند که مذهب ممکن است در پدیدآیی OCD نقش داشته باشد. مطابق با یافتههای این پژوهش، رابطه میان اهمیت افکار و نیاز به کنترل افکار با OCD، تنها در افراد خیلی مذهبی مشهود بود. با این حال نکته حائز اهمیت، بنا به تا?کید سیکا و همکاران (2002) آنست که تا?ثیر مذهب بر نشانههای وسواس تنها به برخی ابعاد آموزههای مذهبی همچون معیارهای اخلاقی بالا، انعطافناپذیری، پرهیز و پاکی مربوط میشود.
در یک مطالعه دیگر، راسین[18] و کاستر[19] (2003) با استفائه از یک نمونه? غیربالینی متشکل از مسیحیان پروتستان و کاتولیک نشان دادند که مذهبی بودن با ادغام فکر و عمل[20] (سوگیری شناختی مبنی بر برابری افکار و اعمال به لحاظ اخلاقی) رابطه مثبت دارد و کیفیت این رابطه در میان جمعیت کاتولیک و پروتستان متفاوت است. رابطه میان مذهبی بودن و TAF در مسیحیان، توسط مطالعات دیگر نیز تا?یید شده است (آبراموویتز، دیکن[21]، وودز[22] و تالین[23]، 2004؛ سیو[24]، چمبلس[25] و هاپرت[26]، 2010).
با توجه به این یافتهها، به نظر میرسد که مذهب دربرگیرنده شناختهایی است که در ادبیات بالینی با وسواس ارتباط پیدا میکنند. در توضیح این امر، پژوهشگران (کوهن[27] و رازین[28]، 2001؛ توردارسون[29]، 1986) به انجیل متی آیه? 28-27-5 استناد میکنند که میگوید: "شنیدهای که به آنان گفته شد که زنا نکنند؛ امّا من به تو میگویم که هر کس با نگاه شهوتآلود به زنی بنگرد، در قلب خود مرتکب زنا شده است." شافران و همکاران (1996) این آیه را مصداقی از ادغام فکر و عمل اخلاقی میدانند. استکتی و همکاران (1991) معتقدند افرادی که در خانواده یا محیط شدیداً مذهبی پرورش یافتهاند، نسبت به ابتلا به OCD آسیبپذیرند به این دلیل که آنان به این باور رسیدهاند که "افکار همسنگ اعمال هستند" و اینکه تمایلات جنسی و پرخاشگرانه، بد و گناهآلود هستند و اینگونه افراد باید کنترل شوند. از این دیدگاه رابطه مذهب با شناختهایی چون ادغام فکر و عمل، اهمیت افکار و نیاز به کنترل افکار قابل توضیح است. با این حال، تعمیم یافتهها به مذاهبی غیر از مسیحیّت صحیح نیست. بررسیها حاکی از آنند که رابطه مذهب و TAF اخلاقی در ادیان یهودیت و اسلام به اندازه دین مسیح تنگاتنگ و معنادار نیست. نشان داده شده که مسیحیان مذهبی نسبت به یهودیان مذهبی نمره? بالاتری در ادغام فکر و عمل اخلاقی کسب میکنند (کوهن و رازین، 2001؛ سیو و کوهن، 2007؛ سیو و همکاران، 2010). به عنوان مثال، سیو و همکاران (2010) نشان دادند که مسیحیان نسبت به یهودیان نمرات بالاتری در ادغام فکر و عمل اخلاقی آوردند و این موضوع مستقل از نشانههای OCD در آنان بود. بهعلاوه رابطه میان مذهب و TAF اخلاقی تنها در مسیحیان معنادار بود نه در یهودیان، که این موضوع نشاندهنده? تا?کید ویژه دین مسیح بر اهمیت افکار به لحاظ اخلاقی است. و بالاخره اینکه رابطه میان TAF اخلاقی و نشانههای OCD تنها در یهودیان معنادار بود و در مسیحیان این رابطه دیده نشد.
تفاوتهای اینچنینی میان یهودیان و مسیحیان را چگونه میتوان توضیح داد؟ کوهن، سیگل[30] و روزین (2000) دریافتند که یهودیان، بیشتر به اعمال مذهبی اولویت میدهند تا باورهای مذهبی در حالی که برای مسیحیان، باورهای مذهبی در مقایسه با اعمال مذهبی در درجه اوّل اهمیت قرار دارد. این استدلال توسط کوهن و روزین (2001) نیز مطرح گردیده است. مطالعات انجام گرفته در خصوص رابطه میان دین اسلام و تحریفهای شناختی بسیار اندکند. یورولماز[31]، گنچوز[32]، و وودی[33] (2009) یک گروه از مسلمانان ترکیه و یک گروه از مسیحیان کانادا را مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که مسلمانان نمره? بالاتری در نشانههای OCD کسب کردند و نگرانی بیشتری نسبت به افکار و کنترل کردن آنها ابراز مینمودند. همچنین صرفنظر از نوع مذهب، شرکتکنندگان خیلی مذهبی از هر دو گروه نمرات بالاتری در افکار وسواسگونه و وارسی، اهمیت افکار و نیاز به کنترل آنها و نیز TAF اخلاقی کسب کردند. با این حال، رابطه میان مذهب و TAF اخلاقی در شرکتکنندگان مسیحی معنادار بود (r=0/53 در مقایسه با r=0/19). یورولماز و همکاران (2009) با توجه به یافته قبلیشان (یورولماز و همکاران، 2004) مبنی بر معنادار بودن رابطه TAF اخلاقی و نشانههای OCD، استدلال میکنند که TAF اخلاقی در باورهای مسلمانان نیز از اهمیت زیادی برخوردار است، با این وجود دین اسلام بر قوانین مذهبی، تمیزی، پاکی، خلوص و نمازهای مرتب تا?کید میکند در حالی که در دین مسیح، افکار، نیات و ایمان به مسیح از اهمیت بیشتری برخوردارند و قوائد و آیینهای عملی کمتری در این دین وجود دارند.
در همین راستا، نظیری، دادفر و کریمی کیسمی (1384) بر نقش باورهای ناکارآمد مذهبی در شدت علائم و OCD تا?کید میکنند. آنها نشان دادند که باورهای ناکارآمد مذهبی در مورد مناسک شستشو و طهارت نسبت به باورهای ناکارآمد شناختی، پیشبینیکنندة بهتری برای شدت نشانههای OCD هستند. نامبردگان استدلال میکنند که باورهای ناکارآمد مذهبی در واقع نوعی از عقاید بیش بها یافته[34] هستند که میتوانند باعث شوند که نشانههای OCD جنبه? خودپذیر پیدا کنند. هرچه فرد پذیرش بیشتری نسبت به باورهای مذهبی ناکارآمد خود نداشته باشد و از آگاهی کمتری نسبت به روشهای درست مذهبی برخوردار باشند، به همان نسبت نیز بیشتر به رفتارهایی مانند طهارتگیری افراطی و غیره میپردازند.
[1]. Watkins, E.
[2]. Charman, T.
[3]. Niler, E. R.
[4]. Beck, S. J.
[5]. Steketee, G.
[6]. Quay, S.
[7]. White, K.
[8]. State
[9]. traite
[10]. Higgins, N. C.
[11]. Pollard, C. A.
[12]. Merkel, W. T.
[13]. Rassmussen, S. A.
[14]. Tsuang, M. T.
[15]. Sica, C.
[16]. Novara, C.
[17]. Sanavio, E.
[18]. Rassin, E.
[19]. Koster, E.
[20]. thought – action fusion (TAF(
[21]. Deacon, B. J.
[22]. Woods, C. M.
[23]. Tolin, D. F.
[24]. Siev, J.
[25]. Chambless, D. L.
[26]. Huppert, J. D.
[27]. Cohen, A. B.
[28]. Rozin, P.
[29]. Thordarson, D. S.
[30]. Siegel, J. I.
[31]. Yurolmaz, O.
[32]. Gencoz, T.
[33]. Woody, Sh.
[34]. overvalued ideation