سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساحل علم

چگونگی مقابله با مشکلات (معلولین و جانبازان)

 


خصوصیات جانباز

انتظار می‌رود فردی که برای رضای خالق به جبهه رفته و جانباز شده است، دارای خصوصیات ذیل باشد:

1- دارای احساس آرام و قرار و اطمینان قلبی باشد.

2- از مبتلا شدن به هر مشکلی هراس به دل راه ندهد.

3- از دست دادن عضوی از بدن را در راه خدا بداند و خوفی به دل راه ندهد.

4- اجر و پاداش اقدام خود را فقط از خدا بخواهد و هیچکس را مسئول نداند.

5- معلولیت جسمی، روانی، قطع عضو، از دست دادن توانایی‌ها، افراد دارای اهداف غیرالهی را ناتوان‌تر ساخته و حتی به سوی رفتارهای خود ویرانگری می‌کشاند (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

6- اگر تعبیر فرد از معلولیت و عوارض جانبازی این باشد که دست و پا و بدن و روان از آن خداست پس او خود شاهد مشکلات می‌باشد بنابراین خود راهنمایی خوبی برای سازش یا از بین بردن نواقص است. اگر درمان فقدان یا آسیب‌ها امکان‌پذیر نباشد بایستی طریق دیگری برای ادامه زندگی پیدا کرد که البته باید در جهت الهی باشد.

7- هیچ جانبازی بدون اهداف بزرگ الهی نمی‌تواند با درد عظیم خود سازش کند. تصویر ذهنی جانباز هدفمند (الهی) علیل شدن و حقیر شدن نیست بلکه افتخاری است در راه رضای دوست که ناچیز عضوی که متعلق به خود اوست و در راهش تقدیم شده است هموست که پاداش و جزا می‌دهد (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

8- بی‌تردید تفاوت رزمنده متوقع، غرامت‌خواه، زیاده‌طلب و عصیان‌کننده با جانبازی که درصدد بیان اشکالات روشهای خدماتی و اداری بوده و اصلاح‌طلب است، به خوبی بازشناخته می‌شود (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

انتظارات جانباز

جانباز دوگونه انتظار دارد

الف. انتظار اجر و ثواب از خداوند متعال

ب. انتظار از ارگانی که مسئولیت خدمت‌رسانی به جانبازان را به عهده گرفته تا وظایف خود را به خوبی انجام دهد.

خط وظیفه‌بندی‌ها و انتظارات، موضوع بحث‌های زیادی است که نیازمند روشن‌بینی می‌باشد باید دانست که:

الف. مسئولین وظایف خود را به نحو درستی انجام می‌دهند.

ب. جانبازان از مسئولین در حد قانون و توانایی انتظار داشته باشند.

ایرادات وارد دو دو شکل خواهد بود.

الف. زمانی که جانباز انتظار غیرواقعی یا بیش از حد داشته باشد.

ب. زمانی که مسئولین ارائه خدمات به جانبازان، در وظایف خود قصور کنند.

موارد فوق از تأثیرات نوع هدف افراد است (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

چه بسیار جانبازانی را می‌شناسیم که به خود متکی بوده‌اند و دست نیاز و کمک به مراکز مربوط دراز نکرده‌اند زیرا اعتقاد داشته‌اند که هدف آنها رضای خداوند است بنابراین از خلق انتظار و توقع داشتن شایسته نمی‌باشد. چه بسیار افرادی که بیش از میزان آسیب خود و بیش از شایستگی قانونی و صدمات وارده درخواست یاری می‌نمایند (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

شخصیت خاص معلولین اقتضاء می‌کند که به دنبال ناتوانی و درد و رنج حاصله، نیازمند کمک غیر باشند اما عزت‌نفس رزمنده و جانباز مؤمن او را از درخواست و پذیرش منت‌ بازمی‌دارد و هر قدر اعتماد به نفس فرد بیشتر باشد خود اتکائی فزونی می‌یابد. اما محدودیت و ناتوانی نباید فراموش شود. اگر جانبازی طلب کمک نمی‌کند دلیل بر این نیست که به همیاری نیاز ندارد بلکه جامعه، مسئولین و همگان باید به روشی آبرومندانه و با افتخار به آنها کمک کنند. مبادا کمک نکردن به آنها برایمان معمولی و عادت شود آنها با اهداف الهی و از میان خلق عبور می‌کنند نفرین و در دل‌های آنها گریبان ما را خواهد گرفت (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

همچنین خدمت به آنها و شناخت مشکلات مختلف روان‌شناختی مربوطه و حفظ احترام متقابل و برخورد مانند افراد دیگر جامعه، عدم ترحم و واقع‌بینی می‌تواند زمینه احترام به اهداف والای آنها را فراهم سازد (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

خصوصیات و نیازهای جامعه جانبازان

اگر به بررسی کلی جامعه بپردازیم ضروریات و نیازهای هر جامعه را درمی‌یابیم. این جامعه (جامعه جانبازان) همانند کارخانه‌ای عمل می‌کند که امید به تولید دارد. با مطالعه دقیق‌تر می‌توانیم تمام نیازهای جوامع دیگر را با این جامعه مقایسه نمائیم. بر وجود یک جانباز روح معنویت، حاکم بر قلوب شکسته است و مادیت تنها راهی است به سرچشمه طبیعت. فضای وجود یک جانباز آکنده از مهر و صفای پرمعنایی است و این همان صفائیست که در یک مظهر و نشانه و الگوی بهترین‌های روزگار وجود دارد (اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

درک مصائب و مشکلات این جامعه در راه رسیدن به هدف والایش برای افراد دیگر جوامع تاحدودی قابل بحث است. چرا که کلمه شهامت در فرهنگ لغات دلیری و بی‌باکی آمده است در حالیکه شهامت یکی از راههای رسیدن به سرمنزل عشق است و در فرهنگ معنویات از اصالت و جایگاه خاصی برخوردار است (اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

درد نیز کلمه دیگریست که برای ما به معنای حصول رنج و ناخوشی تعبیر می‌شود و در فرهنگ معنویات راهگشای دیار عشق است بنابراین معانی، درک می‌کنیم که افراد جامعه‌ی جانباز از مرز مشقات و سختی‌های معنوی عبور کرده و اکنون در دریای درد غوطه‌ورند و تا زمانیکه آزادی و پیروزی هم آ‎غوش با هم او را به کمال و مقصد نهایی برسانند همچنان این درد ادامه دارد (اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

ما مسلمانان اهمیت و ارزش والای خودسازی را می‌دانیم اما در جامعه جانبازان خودسازی مفهومی ویژه یافته است. اصولی‌تر اینکه ریشه و اساس تشکیل جامعه جانبازان بوسیله خودسازی تحکیم یافته است پس باید همچنان اساس و شالوده این جامعه را منسجم و استوار نگهداشت تا پیوسته رو به تکامل گام بردارد اگر در راه رسیدن به این تکامل موانعی وجود داشته باشد بی‌تردید حصول نتیجه به تأخیر خواهد افتاد (اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

درک خودسازی یکی از باورهای جامعه جانباز است. یک جانباز می‌داند که نخست باید خودرا بشناسد تا به خداشناسی نیز نائل آید. اما متأسفانه انسان امروز به موضوع خودشناسی اهمیت چندانی نمی‌دهد، در حالیکه این خودسازی است که ما را به سوی کمال انسانی سوق می‌دهد و زندگی را مفهوم می‌بخشد. انسانی که خود را شناخت موجود خدایی خواهد بود و در راه رضای او گام خواهد زد و برای خوشنودی او خواهد کوشید. چنین موجود خودشناخته ای هر امری که از جانب خدای متعال صادر شده باشد اطاعت و اجابت خواهد نمود (اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

این انسان پاک زندگی را گذرگاهی می‌داند که جنبه آزمایشی دارد و می‌داند اگر از این میدان امتحان سربلند برخیزد بهشت موعود درانتظار اوست. انسان خودشناخته فرمان آفریدگار را پاسخ می‌گوید و برای تحقق دین مبین او ایثار واز خودگذشتگی نشان می‌دهد و حماسه آفرینی و جانبازی می‌کند، پس جانباز نمونه‌ای از این سرافرازیهاست. جانباز خود و معبود آسمانی را شناخته که در راه او به درجه رفیع جانبازی رسید و به تعبیری خداوند متعال ایثار او را پذیرفته و مفتخر به جانبازی نموده است
(اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

جانباز از سلامتی- یعنی بزرگترین نعمات الهی- از عشق، از آرامش، از امنیت و از آسایش خویش درگذشته و آخرت خویش را سامان بخشیده است.

حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا شخص جانباز از مرحله خودسازی عبور کرده، دیگر نیازی به آن ندارد؟

برای پاسخ به این سؤال باید به عمق جامعه جانبازان برویم و پی‌جوی پاسخ خود باشیم (اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

جانباز خود سرمشقی برای خودسازی است. جانباز معلم خودسازی انسان‌هاست اما از آنجا که هدف اورسیدن به حد کمال است پس نمی‌تواند- حتی به نام یک معلم- به مرحله تکامل رسیده باشد مگر اینکه پیامبر یا امام باشد. همه می‌دانیم که جامعه بشری به دلیل وجود تبلیغات سوء بی‌‌دینان در بیشتر موارد گرایشهای مادی پیدا کرده است. بنابراین باید در انهدام این جنبه کوشید و از طریق فرهنگ اصیل معنویت به مبارزه با آن پرداخت و این ممکن نیست مگر با تحکیم اصول معنوی در اذهان جامعه جانبازان. یک جانباز گرچه به مرحله جانبازی و افتخارات فردی و اجتماعی آن رسیده است اما همانطور که گذشت هنوز تا مرحله کمال راهی طولانی در پیش دارد
(اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

پس امکان تأثیر سوء تبلیغات وجود جانبازان را نیز تهدید می‌کند و برای مقابله با این پدیده زیان‌‌آور نیاز به نیرویی بسیار قوی‌تر دارد تا بتواند مرحله خودسازی را به سلامت پشت سر گذاشته، به سوی تکامل معنوی گام بردارد. یک چنین نیرویی زمانی پدید می‌آید که امکانات یک زندگی آسوده و بی‌دغدغه را برای او فراهم نمایند تا ضمن خودسازی، محبوبیت و ارزش والای خویش را نیز در پیشگاه باری تعالی از دست ندهد (اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

امروزه می‌دانیم که محیط زندگی جانبازان با دیگر مردم تفاوتهای فاحشی دارد و چنانچه این محیط برابر با نیازهای بر حق شرعی جانباز تغییر یابد وی می‌تواند علاوه بر مشکلات عدیده‌ای که حاصل معلولیت او هستند به خودسازی ادامه داد. همچنان در راه جلب رضای حق تعالی کوشا باشد چرا که خودسازی سمبل معنویت است. انسانی که خود را می‌سازد در واقع به زیبایی معنویت آراسته می‌شود در حالیکه مسائلی وجود دارند که انسان جانباخته را از خودسازی دور می‌کند. یکی از مهمترین این مسائل وساوس شیطانی و خودنمایی هوسهای شهوانی است. شیطان به کسی که سعی در انجام این امور دارد حملات سخت‌تری می‌کند پس شخص جانباز هر لحظه در معرض خطر شیطان قرار دارد و از آنجا که سطح فکر و آگاهی و دانش هر انسانی نسبت به دیگری متفاوت هست، بنابراین علارغم وجود کتب راهنما و فرامین شرعی، فکر جانبازان نیز احتیاج به برنامه و آموزش دارد که پشتوانه بسیار خوبی در جهت خودسازی آنان خواهد بود. اصول عقاید اسلامی، برنامه‌های آموزشی، دینی، جلسات دعا، قرآن و نیایش، سخنرانی و موعظه همه از مصالح زیربنایی خودسازی هستند زیرا با تفکر تنها، خودسازی ممکن نیست. باید محرکات خارجی نیز وجود داشته باشند تا پشتوانه ایمان جانباز قرار گیرند و به حرکات معنوی او جهت ببخشند. بر این اساس به یک برنامه‌ریزی دقیق نیازمندیم، برنامه‌ای چنان متعادل که پاسخگوی نیازهای فکری و ذهنی جانبازان باشد در غیر اینصورت- با وجود عدم تعادل در برنامه‌ها- احتمالاتی در خودسازی آنان پدید خواهد آمد و روان خسته ایشان را خسته‌تر خواهد ساخت. خودسازی موجبات یک سلسله پیشرفت در امور زندگی جانبازان را فراهم خواهد آورد (اسماعیل‌پور، محمد مهدی، 1370).

شناخت جانباز

اصل انسانی در برقراری ارتباط با هرکسی، ایجاد اطمینان و اعتماد متقابل است. با فرد جانباز نمی‌توان ارتباط برقرار کرد مگر آنکه او حاضر به رودررویی با شما باشد و هیچگاه اطلاعات مفیدی نخواهد داد مگر به مفید فایده بودن شما اعتقاد داشته باشد.

از سوی دیگر جانباز را نمی‌تون شناخت مگر آنکه یا جانباز شوید و یا اینکه به درد دلهای قلبی و گفته‌های توأم با رنج و تحمل مشکلات آنها گوش جان فرا دهید (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

آیا تا به حال قلباً و جسماً و روحاً خود را به جای یک جانباز قطع نخاعی قرار داده‌اید؟ آیا نیازمندی و ضعف‌ها و قوت‌های او را دریافته‌اید؟ آیا به ارتباط او با رنج با خدا، با مراقبت، با سایر جانبازان، با متصدیان امور پی برده‌اید؟

از آنجا که اعتماد آغاز هر ارتباطی (اجتماعی، درمانی وانسانی) است، بایستی نگرشی کلی نسبت به آن بدست داد در غیر اینصورت شناخت جانباز و ابعاد وجودی او به عنوان یک انسان الگو غیرممکن خواهد بود.

بیائید به جای آنکه به روان‌شناسی آمال و انسان کامل و روشهای روان‌شناختی حتی تعادل انسانی بپردازیم. بدانیم که در چه وضعیتی هستیم، به اساس تمام تئوری‌ها و نظریه‌های روان‌شناختی، روان‌پزشکی و روان‌ پرستاری و مددکاری یعنی به چارچوب استوار روان هر فرد انسانی به اعتماد بیندیشیم (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

هدف جانباز

انسانها در انتخاب اهداف زندگی خود، مختار هستند. اینکه هدف‌های انتخاب شده آنها چقدر حقیقی باشد و به ارزشهای الهی متصل، ارزشمندی مقاصد آنها روشن می‌شود. جانباز به عنوان الگوی ایثارگری در جامعه مطرح شده است. تفکیک اینکه چند درصد جانبازان به طور حقیقی جان باخته راه حق محسوب می‌شوند و یا اینکه چند نفر آنها به طور کاذب از این فرصت اجتماعی و ملی ایجاد شده به دلایل متعدد سوءاستفاده می‌کنند به عهده خود فرد، مسئولین و نهایت خداوند است (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

مشاهدات روزمره نشان می‌دهد که جانبازانی که در رسیدن به اهداف کمال‌جویی خود هنوز استوار و ایستا و سترگ باقی مانده‌اند علیرغم شدت یافتن مشکلات بازهم توانمندی روحی خود را حفظ کرده‌اند گویی هر قدر رنج، معلولیت، فقدان، دردهای جان‌فرسا فزونی می‌یابد لجاجت و سرسختی فرد بیشتر می‌شود و استفاده از استعدادهای درونی خود نضج بهتری می‌یابد. از طرف دیگر نداشتن هدف امکان‌پذیر می‌باشد. به نظر می‌رسد انسان بی‌هدف وجود نداشته باشد زیرا در آن صورت اطلاق لفظ انسان راهی به خطا رفته است. انتخاب اهداف و به کارگیری نیرو در جهت آنها نیازمند شناخت و دانش زیادی است. داشتن نگرش مثبت نسبت به زندگی، معلولیت‌ها، جانباز شدن، جنگ و فقدان توانایی‌های مثبت نظیر قدرت جنسی، کار، تحصیل، هنر و غیره از هرکسی برنمی‌آید (اسلامی‌نسب، علی، 1372).

چگونگی مقابله با مشکلات (معلولین و جانبازان)

قدرت و توانمندی افراد پیرامونی، ضعف اندامهای فرد معلول را صد چندان به رخش می‌کشد از این پس به دنبال راه چاره‌ای می‌گردد و راه‌حل به سادگی به دست نمی‌آید. مشکلات خیلی آسان می‌توانند چرخ او را پنچر کنند تازه در همین زمان هنگامی که بتواند در برابر این وضعیت کاری بکند آماج فراوان طعنه قرار خواهد گرفت ناگزیر دو راه در پیش روی او گشوده می‌شود، یکی او را به تسلیم فرا می‌خواند و دیگری او را به شورش دعوت می‌کند، البته تسلیم در برابر وضعیت موجود- تا آنجا که تجربه نشان داده است- گرایش مسلط به نظر می‌آید. امروز روز لااقل متخصصین آمار این واقعیت را هر چه بیشتر به ما نشان داده‌اند. از سوی دیگر شاید پذیرش این الگو آسانتر جلوه کند زیرا فراوانی این الگو در سطح جامعه بیشتر مشاهده می‌شود و دستهای نامرئی سرنوشت تا حدود زیادی در شکل‌گیری این عقیده مؤثر بوده و نقش به سزایی در فراوانی آن ایفا نموده است. اگر بتوانیم این مقوله را با تمام ابعاد مشخصی که دارد از لحاظ خود بگذرانیم، دریچه‌های هر چه بیشتری به روی دنیای آنان خواهیم گشود، دریچه‌ای برای بهتر دیدن، بهتر درک کردن و بهتر پذیرفتن آنان. اما برعکس این گروه از معلولین، عده کمی واقعاً کمی را می‌توان یافت که به قلب سنگر مشکلات حمله‌ور شوند و تا آنجا به پیش روند که حتی آن را تسخیر کنند البته افرادی که به این هدف نائل شوند انگشت شمارند (یوسف‌زاده دوانی، منصور، 1376).

متأسفانه تأکید عمده عوام‌الناس درست بر همین نکته استوار گردیده است، موضوعی که شاید برای تبلیغات و ویترین نمایشگاه‌های محلی، ملی، منطقه‌ای و جهانی شایسته‌تر باشد تا زندگی جاری معلولین ما. این معلول در هیئت یک شورشگر تنها توانسته است کارهایی محیرالعقول از خود نشان دهد و نه چیزی دیگر. برای نمونه مثل «تیمورلنگ» جنگجوئی نام‌آور و جهان‌گشا بشود. مثل «گبلز» مشاور «آدولف هیتلر» وزیر تبلیغات فاشیستهای آلمانی بشود اما این تنها حادثه‌ای کوچک درجهان بزرگ ماست. این از نظر علمی قابل تعیمم نیست. نمی‌توان این چنین الگویی را به سایر معلولین تسری داد. البته تاریخ بشر نمونه‌های دیگری از این نوع معلولین پیشرو را نیز شاهد بوده است که توانسته‌اند مانند (ژان پل سارتر) فیلسوف بشوند و یا مانند «هلن‌کلر» مربی و نویسنده نامدار گردند البته اینها توانسته‌آند با غلبه بر ضعف جسمانی و اندامهای آسیب‌پذیرشان افرادی بزرگ و مشهور بشوند. اینها توانسته‌اند از عضو آسیب‌دیده خود منبعی سرشار بیافرینند و به مدارج عالی اندیشگی فرابالند (یوسف‌زاده دوانی، منصور، 1376).

این نکته را نیک می‌دانیم افرادی که در هیات یک نویسنده یا محقق خوش درخشیده‌اند، زائیده دوران و سیستم‌های معینی بوده‌اند. این افراد تنها با غلبه بر احساس حقارت خود توانسته‌اند اتمسفر پیرامون خود را عوض کنند و به جهانیان نشان دهند که می‌توانند کاری کارستان کنند. معلولین هنرمند، معلولین نویسنده و شاعر و حتی معلولین دانشمند با غلبه بر احساس حقارت خود توانستند مشکلات خود را محاصره کرده، آن را در عرصه‌های عمل و زندگی از میان بردارند. زیاده از اندازه تلاش کرده‌اند تا خود را به ثبت برسانند زیرا آنان نیز نیک دریافته بوده‌اند که مقوله باور، مقوله بسیار مهمی است و شاید کلید معما همین باشد. آنان مشکلات خود را محاصره کردند و پیروز شدند این می‌تواند برای یک معلول ستاره باشد، راهنما باشد ولی نه بیشتر
(یوسف‌زاده دوانی، منصور، 1376).

تجزیه و تحلیل علمی این موضوع می‌تواند سیر گام به گام حرکت به پیش آنان را و اینکه چگونه و در چه شرایطی دستاورد معینی داشته‌اند به ما نشان دهند. آیا ما خواهیم توانست کاشفان خوبی برای شناخت راز پیروزی آنان بر مشکلاتشان باشیم؟

معلولین در پاسخ می‌گویند: تکیه خود را بر ضعف و ناتوانی ما مگذارید تا بعد هر جور که دلتان خواست همه معادله‌هایتان را بر آن استوار کنید و نتایج آنچنانی بگیرید چه ریاضیات بی‌رحمی. از سوی دیگر اینقدر نیشتر به ضعف ما وارد نیاورید تا بددلی ما را افزون کنید. برای ما برنامه مشخص و وسایل معین تهیه کنید آنگاه شاید بتوانیم از خجالت شما بیرون آییم.

 

بهرحال هر چه فرد معلول در مقابل سرنوشتش تسلیم شود یا شورش کند ما با پدیده‌ای غیرعادی روبرو خواهیم شد (یوسف‌زاده دوانی، منصور، 1376).